اى مردم! كسى كه خورشید را از دست داد، به ماه متمسك شود و آن كه ماه را گم كرد، به فَرْقَدَيْن (دو ستاره پر نور) باید تمسّك جوید و آن كه فرقدین را از دست داد، باید به ستارگان نورانى تمسّك بجوید. حرفم را زدم و براى خود و شما طلب غفران مى كنم.»
وقتى سلمان در این باره از پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم سؤال كرد، حضرت چنین توضیح داد:
«خورشید، من هستم و قمر، على است. وقتى مرا از دست دادید، به على تمسّك جویید. اما فرقدان، حسن و حسین اند. وقتى ماه را از دست دادید، به آن دو تمسّك جویید. اما ستارگان درخشان، ائمّه نه گانه از صلب حسین اند كه نهمین آنها مهدى شان است.»(1)
امامان، دین را از خطر استحاله و دینداران را از خطر گمراهى و قرائت هاى بیمارگونه نجات مى دهند.
امام حسن عسكرى علیه السلام نیز خود را به عنوان «نجمى از نجوم زاهره» هدایتگر امّت در مسیر دین محمّدى مى دید و در كوران حوادث و نا آرامى هاى سیاسى عصر عباسى، غوغاى مذاهب ساختگى و عصر بدعت و نوآورى هاى آلوده، با شیوه هاى كارآمد «پرچم دین» را همواره در اهتزاز نگاه داشت. امام عسكرى علیه السلام نقش هدایتگرانه پیامبر و اهل بیت و عترت را چنین یادآور شد:
«اِنّ للّه تعالى بجوده و رأفته قد مَنّ على عباده بنبيّه محمّد صلى الله علیه وآله وسلم بشیرا و نذیرا و وفّقكم لقبول دینه و اكرمكم بهدایته...؛ خداى متعال با بخشش و مهربانى خود، به وجود مقدّس پیامبرش بر بندگان منّت نهاد و او را براى «بشارت و بیم دادن» برانگیخت و شما را براى پذیرش آیین خود توفیق داد و با هدایتش گرامى داشت. در دل گذشتگان شما، كه خدا رحمتشان كند ـ و آیندگانتان ـ كه خدا حامىشان باشد و عمرشان را در اطاعت خدا طولانى كند، بذر محبّت و علاقه «عترت هدایت گر» را كاشته است. هر یك از آنان كه در مسیر صحیح و راه راست گام برداشتند، در جایگاه رستگاران وارد شدند و پاداش كارهاى قبلى خویش را یافتند و آنچه را پیش فرستاده بودند، به دست آوردند.»(2)
هدایت و اصلاحگرى
تلاش هاى امام حسن عسكرى علیه السلام در زمینه هدایت را مىتوان به دو بخش «هدایت خودى ها» و «اصلاح غیر خودى ها» تقسیم كرد و ضمن آن، گوشه هایى از فعالیت امام را به تماشا نشست.
الف ـ هدایت در حوزه خودى ها
اصلى ترین بخش از تلاش هاى امام حسن عسكرى علیه السلام مربوط به حوزه درون شیعى بود و امام مى كوشید با ایفاى نقش هدایت گرانه استحكام جامعه اسلامى را از لحاظ بنیان هاى دینى حفظ كند. نمونه هایى از این تلاش ها را مى خوانیم:
1. ترویج فرهنگ تولّى و تبرّى
«تولّى و تبرّى» و «حبّ و بغض» ابزار اساسى روحى و عاطفى براى مؤمنان است كه به وسیله آن، دلهایشان همواره مالامال از حبّ و دوستى صالحان و نیكى هاست و سرشار از كینه و دشمنى فاسقان و آلودگى ها. بنابر این، از این دو اصل باید به عنوان بازوهاى اجرایى امر به معروف و نهى از منكر و نیز ضامن بقاى دین یاد كرد. امام عسكرى علیه السلام همواره شیعیان را به این دو اصل توجّه مى داد. از جمله، وقتى «عاصم بن كوفى» نزد حضرت آمد و گفت: با وجود ارادت به خاندان نبوّت، از یارى شما(به دلیل نابینایى) ناتوانم و به غیر ولایت شما و بیزارى از دشمنانتان در خلوت، سرمایه اى ندارم. حضرت به او فرمود: پدرم از جدّم رسول خدا نقل فرمود:
«مَن ضَعفَ على نُصرتِنا اهل البیت و لعن فى خلواته اعداءنا بلغ اللّه صوتَه الى جمیع الملائكة فاذا بلغ صوته الى الملائكة اِستَغفروا لَه و أثنوا علیه: الّلهمّ صلّ على روح عبدك هذا الذى بَذل فى نُصرَةِ أولیائه جُهْدَه و لو قَدَر على اكثر من ذلك لَفَعَل...؛ هر كس از یارى ما اهل بیت ناتوان باشد و در خلوت، دشمنان ما را لعن كند، صدایش به همه ملائكه مى رسد. وقتى صدایش به فرشتگان رسید، برایش طلب آمرزش مى كنند و او را چنین مى ستایند: «خدایا! بر روح این بنده ات درود فرست كه در یارى اولیایش تلاشش را كرد و اگر توان بیش از آن داشت، انجام مى داد.» در این حال، از سوى خداوند ندا مىشود كه: «اى فرشتگان! دعاىتان را در حقّ این بنده پذیرفتم و به روح او درود فرستادم و در ردیف ارواح ابرار و از بهترین بندگان برگزیده ام قرار دادم.»(3)
علاّمه مجلسى نیز از «احمد بن مطهّر» روایت كرده است كه: یكى از یاران ما از اهالى جبل (قهستان) نامه اى به حضرت نوشت و پرسید: كسانى را كه در مورد امامت موسى بن جعفر توقّف كرده، دوست دارى یا از آنها بیزارى مى جویى؟ امام در نامه اش تبرّى از منحرفان را گوشزد و به او توصیه كرد: «آیا براى عمویت رحمت مى خواهى! خدا به او رحم نكند. از او بیزارى بجوى، من در پیشگاه خدا از آنها بیزارى مى جویم. با آنها سر دوستى نداشته باش. از بیمارانشان عیادت نكن، در تشییع جنازه هاى مردگانشان حاضر مشو و هرگز بر جنازه هاى امواتشان نماز نخوان؛ خواه امامى را از ناحیه خداوند انكار كرده، یا پیشوایى را كه امامتش از سوى خدا نیست، بر امامان افزوده و یا قائل به تثلیث باشند. كسى كه امامت آخرین ما را انكار كند، گویى امامت نخستین ما را انكار كرده است. و كسى كه بر تعداد ما بیافزاید، مانند كسى است كه از تعداد ما كاسته باشد و امامت ما را انكار نماید.»(4)
شخص سؤال كننده نمى دانست عمویش در زمره آنهاست و امام، او را آگاه كرد تا نسبت به آنان شیوه «تبرّى» را پیش بگیرد. همچنین «وقتى ابراهیم بن عقبه» از حال آنان سؤال كرد، امام فرمود:
«در نمازت آنان را لعن كن.»(5)
2. بیدار سازى و تقبیح گناهان
بیدارسازى مؤمنان از منكر و اهل آن، از شیوه هاى رایج در سیره امام عسكرى علیه السلام است. لذا درباره حُرمت شراب، از طریق پدرانش تا رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل مى كند:
«میگسار همچون بت پرست است.»(6) و این چنین قباحت آن را براى مؤمنان روشن مى سازد.
یكى از جلوه هاى بیدارسازى مؤمنان و تقبیح گناهان را باید در نفرین هاى امام جست و جو كرد. امام با این شیوه، شدّت خشم خود از انحرافات را به شیواترین و صریح ترین صورت ممكن ابراز مى كرد. از جمله درباره نخّاس دهقان ـ كه از وكلاى حضرت بود؛ وى بعدا گمراه شد، اموال بیت المال را به آتش كشید و به امام دروغ بست ـ امام از او بیزارى جست و شب تا صبح او را نفرین كرد. و به دعاى حضرت نابود شد.(7)
3. قرآن؛ نقطه آغاز
از جمله مشكلات امر به معروف و نهى از منكر در عرصه عمل، یافتن نقطه مشترك براى ورود مناسب و ارتباط كار آمد است. امام عسكرى علیه السلام از قرآن كریم براى تقویت ارتباط و پذیرش «هدایت» استفاده مىكرد. از این روى در استنادها و استدلال هایش همواره توجّهى به قرآن داشت و همین امر، موجب خضوع قلبى مخاطبان مى شد. امام حسن عسكرى علیه السلام در نامه اى به اسحاق بن اسماعیل نیشابورى مى نویسد:
«بعضى از شما در دوران امام قبلى تا زمانى كه به درود حیات گفت و در این مدّت از دوران امامت من، كارهایى كردید كه از نظر من پسندیده و قرین استوارى نبود.
اى اسحاق! به یقین بدان؛ هر كسى از این دنیا كور بیرون برود، در آخرت نیز كور خواهد بود و سخت گمراه. اى اسحاق! مقصودم كورى چشم نیست، بلكه نابینایى دلهاى درون سینه هاست. و این، معناى گفته خدا در كتاب استوارش است كه از قول ستمگران مى فرماید: «ربّ لم حشرتنى اعمى و قد كنتُ بصیرا»؛ «پروردگارا! با این كه در دنیا بینا بودم، چرا كور محشورم كردى؟» خداوند نیز مى فرماید:«كذلك أتتك آیاتنا فنسیتها و كذلك الیوم تنسى»(8)؛ «این چنین آیات ما به تو رسید و فراموششان كردى، امروز هم تو فراموش شده اى.»
سپس امام عسكرى علیه السلام مطالبى را به صحابى اش و دیگر شیعیان گوشزد مى كند.(9)
4. اعلام موضع
در عصرى كه نا آرامى هاى سیاسى به اوج مى رسد، اركان قدرت براى بقاى خود، به هر ابزارى از جمله «تنوّع مذهبى» دامن مى زند و هر روزه نهضت و جنبشى مذهبى با رنگ و بوى الحادى، به وجود مى آید. منطقى ترین راه هدایت امّت، اعلام موضع در برابر منكرات مذهبى، سیاسى و اجتماعى است. لذا امام عسكرى علیه السلام با همین روش، گروه هاى زیادى از شیعیان را از افتادن در ورطه جهل و فساد احزاب و گروه ها نجات داد. در اهميّت مبارزه با این جریانات منحرف، همین بس كه بدانیم آن امام مى فرمود:
«هیچ یك از پدرانم مانند من گرفتار شكّ و تزلزل شیعیان در امر امامت نشده اند.»(10)
آن حضرت در برابر قیام «صاحب الزّنج» كه خسارت فراوانى به جا گذاشت و طى چهارده سال و چهار ماه و شش روز، هزاران قربانى گرفت و سرانجام در سال 270 ق. توسّط موفّق عبّاسى كشته شد، امام در قالب پاسخ به نامه، اعلام موضع كرد و فرمود: «صاحب الزّنج از ما اهل بیت نیست.»(11)
به برخى از اعلام مواضع آن حضرت درباره انحرافات اعتقادى اشاره مىكنیم.
الف) صوفيّه: امام به «ابوهاشم جعفرى» فرمود:
«اى ابوهاشم! زمانى مى رسد كه چهره مردم خندان و دلهایشان تاریك است. از دیدگاه آنان سنّت، بدعت و بدعت، سنّت است. مؤمن را به دیده حقارت مى نگرند و فاسق را ارج مى نهند، ... به خدا سوگند! آنها از عقیده خود بر گشته و از راه حق منحرف شده اند. در علاقه به مخالفان ما زیاده روى كرده و شیعیان و دوست داران ما را به گمراهى مى كشانند...»(12)
ب) واقفيّه: امام در بیزارى از این گروه نامه هایى نوشته است؛ از جمله آنچه كه قبلاً به نقل از علاّمه مجلسى، از «احمد بن مطهّر» بیان كردیم.
ج) ثَنَويّه: شیخ حرّ عاملى مىنویسد: یكى از یاران «ابوسهل بلخى» نامه اى به امام نوشت و خواست در حقّ پدرش (كه ثنوى و دوگانه پرست بود) و مادرش (كه مؤمن بود) دعا كند. امام مرقوم فرمود:
«رحم اللّه والدتك...؛ خداوند، مادرت را بیامرزد...»(13)
همین طور «محمد بن ربیع شأنى» با یكى از ثنوى ها در اهواز مناظره كرد و تمایلى به آنها یافت. وى در سامرّا در خانه احمد بن خصیب نشسته بود كه امام او را به طور عبورى دید و با انگشت سبّابه اشاره فرمود: «احد، احد؛ خدا، یكى است.» وى با شنیدن این سخن، نقش بر زمین شد و از هوش رفت...(14)
د) مفوّضه : این گروه معتقد بودند خداوند حضرت محمّد را آفرید و آفرینش دنیا را به او سپرد و هر چه را در دنیاست، او آفریده است. به هر حال، این عدّه از دیدگاه شیعه بدتر از یهود و نصارا و كلیه بدعت گذاران دانسته شده اند.(15)
5.احیاى سنّتها
امام عسكرى علیه السلام مى كوشید به هر بهانه اى غبار از چهره سنّت هاى فراموش شده بزداید. حتّى وقتى عدّه اى براى تبریك ولادت صاحب الزّمان علیه السلام نزدش آمدند، ضمن سخنانى فرمود:
«... برخى از شما مى خواهند درباره اختلاف شما و دشمنان خدا و ما كه اهل قبله و مسلماناند، بپرسند... خداى عزّوجلّ به رسولش فرمود:
تو و على و فرزندان او كه حجّت هاى من مى باشند و پیروانشان را به ده ویژگى اختصاص دادم:
1. پنجاه و یك ركعت نماز.
2. انگشترى به دست راست كردن.
3. تعقیب بعد از نماز.
4. اذان و اقامه را دو تا دو تا گفتن.
5. گفتن حىّ على خیر العمل.
6. بلند گفتن بسم اللّه الرّحمن الرّحیم.
7. قنوت در نماز.
8. خواندن نماز عصر هنگام آفتاب روشن و صاف (میانه روز).
9. خواندن نماز صبح هنگام دمیدن سپیده كه هوا هنوز تاریك است.
10. موى سر و صورت را خضاب كردن.
آن مرد (عمر) كه حقّ ما را غصب كرد، با دار و دست هاش در نماز با ما مخالفت كرد و عوض پنجاه و یك ركعت، «نماز تراویح» را در شب هاى ماه رمضان قرار دادند و به جاى تعقیب بعد از نماز، دست بر سینه گذاشتن را تشریع نمودند. و عوض انگشترى به دست راست كردن، آن را به دست چپ كردند. در اذان و اقامه عوض دوبار گفتن فقرات اقامه، فقط اقامه فُرادا را انتخاب كرده و به جاى حىّ على خیر العمل، «الصّلاة خیرٌ من النّوم» گفتند. عوض بلند گفتن بسم اللّه آن را آهسته گفتند، و قنوت نماز را حذف كردند، نماز عصر را بر خلاف زمانى كه هوا آفتابى و صاف است، هنگام زردى آفتاب خواندند و نماز صبح را به جاى سپیده صبح و تاریكى هوا، هنگام ناپدید شدن ستارگان خواندند.و موهاى سر و صورت را هم به جاى خضاب كردن رها ساختند.»(16)
6. هدایت چهره به چهره
امام عسكرى علیه السلام با اینكه اكثرا در زندان بود، ولى بین شیعیان حاضر مى شد و رو در رو نیز با آنان صحبت مى كرد و با پاسخگویى علمى، فقهى، اعتقادى و... منحرفان را اصلاح و افراد سالم را در مسیر خود، ثابت قدم مى كرد. و در این راه نیز گاه به طریق اعجاز از زندان، خود را به یاران مى رساند. حضرت هرگاه مصلحت مى دید، به شیعیان دستور مى داد بعد از نماز عشا در منزل یكى از شیعیان گرد هم آیند تا با آنان دیدار كند.
سيّد مرتضى مى گوید: ابوالتحف مصرى روایتى را مرفوعا از ابو یعقوب اسحاق بن ابان برایم نقل كرد و گفت:
ابومحمد علیه السلام شخصى را نزد شیعیان خود مى فرستاد و در پیامى به آنان دستور مى داد: «در شب معيّن به خانه اى معيّن بروید كه مرا در آنجا خواهید یافت.» این، در حالى بود كه نگهبانان شب و روز از زندان حضرت مراقبت مى كردند و هر پنج روز آنها را عوض و به نگهبانان جدید توصیه مى كردند مراقب او باشند و محلّ مأموریت را ترك نكنند. یاران امام به محلّ تعیین شده مىرفتند و حضرت را مى دیدند كه زودتر از همه آنجاست. آنان مسائل و نیازهاى خود را عرضه مىكردند و امام نیازهایشان را بر طرف مى كرد. در حالى كه دشمنان، امام را در زندان مى دیدند.(17)
7.نامه نگارى عمومى و خصوصى
امام حسن عسكرى علیه السلام به دلیل اوضاع امنیتى شدیدى كه گرفتارش بود، از روش «نامه نگارى» به طور گسترده استفاده مى كرد و از این طریق، نواقص ارتباطات با مردم را جبران مى كرد و این، در حالى بود كه آن حضرت شبكه وسیع نمایندگان براى هدایت امت، شاگردان زبده وفادار و... را نیز در اختیار داشت. یاران و شیعیان نیز با پى بردن به این تاكتیك امام، سؤالات و مسائل خود را مى نوشتند و آن حضرت به عنوان رهبرى پرتوان و پاسخگو، در همه عرصه ها یاران و شیعیان را یارى مى رساند. «سهل بن زیاد» مى گوید:
در سال 255 ق. به امام نوشتم: یاران و دوستان ما در مسئله «توحید» اختلاف دارند؛ برخى، خدا را جسم و عدّه اى صورت مى دانند...
امام چنین نوشت:
«درباره توحید سؤال كرده اى، در حالى كه از آن دور مانده و بى خبرید. خداوند، یكى است و شریك ندارد، نزاده و از كسى به وجود نیامده و هیچ كس همتاى او نیست. آفریدگارى است كه خود آفریده كسى نیست. خداى تبارك و تعالى هر جسم و یا چیز دیگرى را كه بخواهد، مى آفریند و آنچه را بخواهد، چهره پردازى مى كند؛ در حالى كه خود، چهره پردازى نشده است. ثنا و نام هایش والا و مقدّس باد كه او را همتایى باشد. اوست نه غیر او. هیچ مانندش نیست و او شنونده و بیناست.»(18)
از این باب، مى توان به انبوه نامه هاى حضرت به نمایندگان و یارانش نیز استناد كرد.
8. اقدام عملى
امام عسكرى علیه السلام گاهى در نامه هایش یاران را از منكرات، نهى و به معروف ها امر مى كرد. در نامه اى به «ابن بابویه» مىفرماید: «اى بزرگمرد مورد اعتماد و فقیه من، ابوالحسن على بن حسین قمى! خداوند، تو را براى انجام امور مورد رضاى خویش موفّق بدارد و به لطف خود از نسل تو فرزندانى صالح و شایسته به وجود آورد. تو را به تقواى الهى و به پاداشتن نماز و اداى زكات سفارش مى كنم؛ زیرا آنان كه زكات نمى دهند، نمازشان پذیرفته نیست. تو را به گذشت از لغزش دیگران، فرو خوردن خشم، صله رحم، دلجویى از برادران دینى، تلاش در رفع حوائج آنان به هنگام سختى و گشایش، شكیبایى در برابر نادانى، تفقّه در دین، پایدارى در امور، هم پیمانى با قرآن، خوش خویى، امر به معروف و نهى از منكر توصیه مى كنم. خداى عزّوجلّ فرمود: «در بسیارى از راز گویى هاى ایشان خیرى نیست مگر كسى كه به صدقه یا كار پسندیده یا سازشى میان مردم فرمان دهد.»
تو را به پرهیز و اجتناب از تمام كارهاى زشت سفارش مى كنم .بر تو باد به نماز شب كه پیامبر سه بار به على فرمود: «بر تو باد به نماز شب. هر كس نماز شب را سبك بشمارد، از ما نیست.» به سفارش من عمل نما و به شیعیانم امر كن تا نماز شب به جا آورند.»(19)
9. شناساندن ابزارهاى هدایت
امام عسكرى علیه السلام براى اینكه شیعیان راه هاى وصول به معروف ها و نیكى را یاد بگیرند، به بازشناساندن آنها مى پرداخت. از جمله به ارزش عقل و پند در هدایت شدن چنین اشاره مى فرمود:
«للقلوب خواطر من الهوى و العقول تزجر و نزاد فى التّجارب علم مستأنف و الاعتبار یفید الرّشاد ...؛ دلها را خاطره هایى از هوا و هوس است، ولى عقله ا مانع مى شوند و در كوران تجربه ها، دانش تازه اى به دست مى آید. پند و عبرت گرفتن، مایه هدایت است.»(20)
آن حضرت درباره بیم و امید هم به عنوان ابزار باز دارندگى از گناه، مى فرمود:
«ما ادرى ما خوف امرئى و رجاؤه مالم یمنعاه من ركوب شهوةٍ اِنْ عرضت له و لم یصبر على مصیبة ان نزلت به؛ بیم و امیدى كه صاحبش را از ارتكاب عمل زشتى كه براى او فراهم شده، باز ندارد و بر مصیبتى كه بر او وارد شده است، شكیبایى ندهد، چه سودى دارد؟»(21)
و درباره سبك شمردن گناه مى فرماید: «من الذّنوب التى لاتغفر لیتنى لا اُوخذ الاّ بهذا؛ از گناهانى كه بخشیده نمىشود، این است كه [گنهكار بگوید:] كاش به غیر همین گناه عقوبت نمى شدم.»(22)
در كنار موارد مذكور، اساسا آن حضرت اقشار مختلف مردم را به یاران و پیروانش مى شناساند و توضیح مىداد كه براى هدایت چه گروهى باید هزینه و وقت اختصاص دهند و در واقع «مخاطب شناسى» در روند هدایت گرى را، به آنان گوشزد مى كرد. «قاسم هروى» مى گوید:
دست خطّى از ابومحمّد علیه السلام به یكى از بنى اسباط صادر شد. او مى گوید: به آن حضرت نامه نوشتم تا او را در جریان اختلاف میان دوستانش قرار دهم و رهنمود بگیرم. امام نوشت:
«وانّما خاطب اللّه عزّوجلّ العاقل...؛ همانا خداى عزّوجلّ اهل خرد را مورد خطاب قرار داده است و هیچ كس بیش از خاتم و سرور پیامبران دلیل و برهان بر پیامبرى خود اقامه نكرد. با این همه، گفتند: او جادوگر، كاهن و دروغگوست. خداوند هر كس را كه پذیراى هدایت بود، ارشاد كرد؛ چرا كه بسیارى از مردم دلیل و برهان را مىپذیرند. بدین ترتیب، هرگاه خدا دوست نداشته باشد حقّى را پدیدار سازد، هرگز پدید نخواهد آمد. او پیامبران را بر انگیخت تا مردم را بیم و امید دهند و در حالت ضعف و قدرت، آشكارا مردم را به حق دعوت كنند و همواره با آنان سخن گویند تا خدا امر خویش را حاكم و فرمان خود را اجرا سازد.
مردم طبقات گوناگونى دارند؛ آنان كه اهل بصیرت اند، راه نجات را شناخته، به حق تمسك جسته و به شاخه و فرعى استوار و پا برجا ارتباط یافته اند و هیچ شكّ و تردیدى به خود راه نداده و به غیر پناه نبرده اند.
طبقه دیگر، كسانى اند كه حق را از اهل آن نگرفته اند؛ مانند كسانى اند كه در دریا سفر مى كنند، با تلاطم دریا آشفته مى شوند و با آرامش آن آرام مى گیرند.
دسته دیگر، اسیر شیطان شده و سخن پیروان حق را رد نموده و با حسادت خویش حق را مغلوبِ باطل مى كنند. بنابراین، كسانى را كه به این سو آن سو مى زنند، به خود واگذار. چرا كه اگر چوپان بخواهد گوسفندانش را گرد آورد، با كمترین زحمتى قادر به آن خواهد بود...»(23)
ب) اصلاحگرى در حوزه غیر خودى ها
1. عمل گرایى در هدایتگرى
زیباترین نمونه از تحوّل انسان هاى خطاكار را مىتوان در این داستانها یافت:
وقتى امام در زندان بود، عبّاسیان نزد صالح بن وصیف آمدند و از وى خواستند بر امام سخت بگیرد. گفت: چگونه چنین كارى بكنم؟! دو نفر از بدترین انسانها را گمارده ام كه او را آزار دهند ولى حالا هر دو اهل عبادت و روزه شده اند!
به دستور صالح، آن دو را حاضر كردند و صالح از دلیل مهربانى شان با امام سؤال كرد، گفتند: درباره مردى كه روزها به روزه و تمام شب به عبادت مى پردازد و هر لحظه به او مى نگریم، لرزه به انداممان مى افتد، چه مى گویى؟!
عباسیان با شنیدن این سخن، نا امید و پراكنده شدند.(24)
وقتى هم كه حضرت در زندان على بن نارمش بود، وى كه از دشمنان كینه توز بود، چنان متحوّل شده كه از شدّت احترام، به چهره امام نگاه نمى كرد و در حالى از نزد امام رفت كه بیناترین فرد به عظمت و فضائل آن حضرت بود.(25)
2 هدایت متخصّصان
اگر امر به معروف و نهى از منكر توده هاى عادى، شرایط و سازوكارهاى مهمّى دارد، بىگمان «اصلاح نخبگان»، حسّاسیت ها و برنامه هاى دقیق ترى مى خواهد. امام حسن عسكرى علیه السلام براى هر گروه، ابزار مناسب با همان گروه را به كار مى برد؛ گاه موعظه، هشدار، نامه نگارى، ... و گاهى هم با آموزش افراد متخصّص و فرستادن آنها به مراكز علمى و نجات منحرفان نخبه.
ابن شهر آشوب مى نویسد: اسحاق كِنْدى، از فلاسفه اسلام و عرب به شمار مى رفت و ساكن عراق بود. كتابى به نام «تناقض هاى قرآن!» نوشت؛ او مدتها گوشه نشینى اختیار، و وقتش را صرف نگارش آن كتاب كرده بود. روزى یكى از شاگردان او به محضر امام عسكرى علیه السلام شرفیاب شد. وقتى چشم امام به او افتاد، فرمود: آیا میان شما مرد رشیدى نیست كه گفته هاى استادتان كندى را پاسخ گوید؟ او گفت: ما همه شاگردیم و نمى توانیم اعتراض كنیم! امام عسكرى علیه السلام مطالبى به وى آموخت.
شاگرد، نزد استاد رفت و همین طور عمل كرد. استاد هم بعد از پذیرش حقّ، او را قسم داد كه بگوید این مطلب را از كجا شنیده است و سرانجام، شاگرد پاسخ داد كه امام عسكرى علیه السلام چنین شیوه و گفتارى را یاد داده است. كِنْدى هم گفت:
الآن درست گفتى! این چنین سخنى غیر از آن خاندان صادر نمى شود.
سپس آتش خواست و آنچه را نوشته بود، سوزاند.(26) *
نقش معجزه در هدایت و اصلاحگرى
امام حسن عسكرى علیه السلام همانند دیگر ائمّه، در هنگام لزوم، از ابزار «معجزه و كرامت» براى هدایت استفاده مى كرد و این ظرفیت والا را در خدمت اصلاح اندیشه ها و افكار امّت اسلامى قرار مى داد. اما ویژگى امام عسكرى(علیه السلام) استفاده گسترده از این ظرفیت است. قطب راوندى 40 مورد و سيّد بحرانى 134 مورد، شیخ حرّ عاملى 136 مورد، علاّمه مجلسى 81 مورد از معجزات وى را نقل كرده اند.(27)
علت این امر نیز مى تواند اختناق و فشارهاى سیاسى و امنیتى باشد كه دامن گیر شیعیان و حضرت بوده، البته امام براى تداوم نقش هدایتگرى خود، از ابزار معجزه و كرامت كه آن شرایط اختناق را خنثى مى كرد، استفاده مى نمود. براى آگاهى از معجزات امام عسكرى علیه السلام منابع گوناگونى در دسترس است كه با مطالعه آنها مى توان نور «هدایت و اصلاح» را در قلب هاى مستعد تاباند.
محمد عابدى
/=+=//=+=//=+=//=+=//=+=//=+=//=+=//=+=//=+=//=+=//=+=/
1. كفایة الاثر، ص 293؛ بحار الانوار، ج 36، ص 289؛ اثبات الهداة، ج 1، ص 576، ح 487.
2. معادن الحكمة، ج 2، ص 264، به نقل از حیاة الامام العسكرى علیه السلام، ص 255.
3. بحار الانوار، ج 50، ص 316 و 317.
4. همان، ص 274؛ كشف الغمّه، ج 3، ص 219.
5. همان، ص 267.
6. تذكرة الخواص، ص 324.
7. حیاة الامام العسكرى، ص 310.
8. طه / 126.
9. تحف العقول، ص 484؛ رجال كشّى، ص 481.
10. تحف العقول، ص 487.
11. مناقب آل ابیطالب(علیهم السلام)، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 428.
12. حدیقة الشیعة، ص 592.
13. اثباة الهداة، ج 3، ص 427.
14. كافى، ج 1، ص 511.
15. شرح باب حادى عشر، ص 99.
16. عیون المعجزات، ص 137.
17. همان؛ مدینة المعاجز، ص 571.
18. توحید صدوق، ص 1.1، ح 14.
19. كشف الغمّه، ج 2 ص 416؛ بحار الانوار، ج 50، ص 296؛ معادن الحكمة، ج 2 ص 264، به نقل از حیاة الامام عسكرى، ص 254.
20. نزهة الناظر، ص 72، به نقل از حیاة الامام العسكرى، ص 153
21. همان، ص 73.
22. تحف العقول، ص 517.
23. كشف الغمّه، ج 2 ص 416؛ بحارالانوار، ج 50، ص 296.
24. بحارالانوار، ج 50، ص 308؛ ارشاد، مفید، ص 344.
25. كافى، ج 1، ص 508.
26. مناقب آل ابیطالب(علیهم السلام)، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 424.
* این روایت و داستان به طور كامل در برخى از مقالات همین ویژه نامه آمده است.
27. حیاة الامام العسكرى، ص 121.
نظرات شما عزیزان: